سجده هایت بوی حیدر می دهد
گریه هایت رنگ مادر می دهد
رنگ و بوی روضه داری هر کجا
در دلت آشوب ماند از کربلا
روضه خوان طفل وذبح و ماتمی
سالها نالیده ای در هر غمی
یادگار آن شب و روز عظیم
عارفی بر حکمت رب ِّ کریم
زاهدی و ساجدی زین العباد
کربلا در سینه ات عشقی نهاد
عمر خود را صرف برهان کرده ای
پایگاه حفظ قرآن کرده ای
دست و پایت یادگار کربلاست
ذکر لب هایت غم شیر خداست
جسم بی سر را سپردی تو به خاک
لاله هایی که نمودند چاک چاک
دست و بازوی قلم را دیده ای
روی خاک خونین علم را دیده ای
خیزران و طشت زر بزم شراب
بوده ای عمری از این غم دل کباب
با لب عطشان و مسموم از جفا
می شوی مهمانِ خوانِ کبریا
- شنبه
- 17
- تیر
- 1402
- ساعت
- 21:15
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه