شهابی گم میان کهکشان شد
بهار عمر مولایم خزان شد
نمی دانم چه داغی زین مصیبت
به قلب مهدی صاحب زمان شد
بسوزاند دلت را این مصیبت
که زهر بر سینه آمد داستان شد
نشست بر جان مولا زهر کاری
امام صادق از زهر ناتوان شد
گلستان امامت باز می سوخت
سرشکم جاری از باران جان شد
اجل با او سر سازش ندارد
تمام حاصل عمرش نشان شد
شقایق سوخت از زهر دل او
امام کاظم امشب روضه خوان شد
در و دیوار خانه شعله می زد
مدینه در گلو چون استخوان شد
دوباره یادم آ مد کوچه و در
عزای مادرش از غم عیان شد
گهی پای پیاده پشت مرکب
حسین بر مجلس ما میهمان شد
عجیب است روضه ی امام صادق
مدینه ،کربلا ،اشکم روان شد
- یکشنبه
- 18
- تیر
- 1402
- ساعت
- 15:26
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه