یا الهی عبد شرمنده منم باز آ مدم
رو سیاه و در گنه غرق غمم باز آمدم
گفته بودی باز آی ای بندۂ شرمنده ام
من سیه رویم خدایا وخجل از کرده ام
عمر خود را صرف اندر معصیت کردم خدا
چون تو رحمان و رحیمی ز خود کردم جدا
هر شب و روزم به لهو و لعب بود
کی زبانم شکر و مدحت را ستود
تو مجیر و چاره ساز ای مهربان
یا غیاث المستغیثین همه درماندگان
غرق بودم غرق در دنیای خویش
منجلاب و ذلت عظمای خویش
سالها خوردم نمک از خوان تو
کار من شد دوری از برهان تو
دستگیر بی کسان ،رب الجلیل
ای خداوند کریم هستی خلیل
من نمک خوردم نمکدان را شکستم مهربان
رحم کن بر بندۂ نادم،خدای موت و جان
ماه مهمانی توست ای خالق عرش برین
میهمانت آمده بنگر دمی تو بر زمین
سالها روزی خور خوان تو بودم هر کجا
توبه کردم توبه کردم یا الهی ربنا یا ربنا
توبه ام را چون پذیرایی ببین من آمدم
چون کریمی و رحیمی بنده بر در آمدم
ساقی و یک کوله بار از اشک با روی سیاه
با نگه بر کرده ام من می کشم هر لحظه آه
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 10:48
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه