از طعم لبت جام شراب آوردند
از بوی تنت عود و گلاب آوردند
چشمان تو میدرخشد ای قرص قمر
از برق نگاه تو شهاب آ وردند
تا گوشه ی چشمی به دل ما کردی
ما را به عشق تو حساب آ وردند
روزی که تو آ مدی درون دل من
اَنفاس سحر به من جواب آوردند
رندان همه را مست نگاهی کردی
از باده ی می مرا که آب آوردند
آغوش تو را لحظه شماری کردم
درلحظه وصل به دیده خواب آوردند
بیدار شدم طعم لبانت چو عسل
درهجر تو یک حال خراب آوردند
ذکر تو شده ذکر سلام و صلوات
نام تو درون یک کتاب آوردند
درمصحف قرآن که گشته جاوید
صدها غزل از کلام ناب آوردند
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 13:10
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه