تمام هستی ام از خاک ایران
همه سر مستی ام از خاک ایران
غرور و افتخارم تا دم مرگ
برای اعتلایت کم تر از برگ
تویی خورشید عشق و نور امید
گل عشق و محبت باز تابید
سر و جان ،نه ،وجود من فدایت
همیشه در سرم بوده هوایت
الا ای مادر دلسوز عالم
نبینم مردمانت غرق در غم
وطن ای ذره ذره شور و مستی
چه خوش برقامت جانم نشستی
به پاکی و زلالی همچو باران
به پاس حرمت خون شهیدان
الهی مأمن ام خاک تو گردد
وجودم گوهر پاک تو گردد
به قبرم حک شود یا اهل ایمان
سر و جانش فدا ،در راه ایران
کفن پرچم شود، بر دوش مردم
بپیچد ناممان در گوش مردم
وطن ، ایران من ، مهد دلیران
سر و جانم فدایت ، بهتر از جان
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 13:18
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه