داداش ، نیاری خم به روی ابروت
دستت ، رو نذاری به روی زانوت
می خوام ، شهید بشن بچه هام اما
اصلا ، کم نشه اینجا تاری از موت
خواهر بمیره
نبینه که بشی غریب
دست رد رو سینم نزن
قربون تو یا ذی الحسیب
می خوام نبینن
دور و بر مادرشون نامحرما رو
سر بریده ی تو و تشت طلا رو
ثارالله اباعبدالله(۳)
داداش، ببین منو با چشمای تر
پیشکش ، برات آوردم دو دلاور
ایکاش ، قبول کنی برن تو میدون
تو رو ، می دم قسم به جون مادر
می خوام برن تا
نبینن که می شم اسیر
ذکر رو لبهاشون اینه
یا حسین یا نعم الامیر
شرمندتم من
خودت می دونی که چقد عزیزی
بذار برن که من نرم کنیزی
ثارالله اباعبدالله(۳)
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 18:13
- نوشته شده توسط
- شاهد
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه