زمانی که دو دستش را ببستند
زدند پهلوی یاس اش را شکستند
میان کوچه ها کردند جسارت
به دخت مصطفی کردند اهانت
زدند آتش به درب خانه آن روز
رسید روضه به اشک و آه جانسوز
نه رحم بر کودک شش ماهه کردند
نه شرم از صاحب آ ن خانه کردند
ز میخ در صدای آ ه آ مد
صدای ضجه ای از چاه آ مد
امیر المومنین سردار خیبر
به حکم حق سکوت با دیدۂ تر
الهی هیچ مردی غم نبیند
نبیند همسرش بستر نشیند
به جای دلبری عاشقانه
بگیرد رویش از شوهر به خانه
زند شانه به زلف زینب آ ن ماه
ز ضرب بازوانش می کشد آ ه
هنوز عجل وفاتش می رسد گوش
حسین ابن علی هم رفته از هوش
امیر المومنین غمگین و زار است
ز دوری تو زهرا بی قرار است
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 19:15
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه