بر لبم فاطمه جاری شدو قلبم پر خون
می سرایم ز غمش واژه به واژه محزون
کوچه و سیلی نامحرم و طفلی محزون
بند در دست علی بود و گلش اندر خون
پهلویش خورد شد و صبر نمود اندر غم
محسنش کشته شد و بانگ عزا شد از غم
خانۂ حیدر کرار شده محفل ماتم و عزا
بر سر و سینه زنان گشته عزیزان خدا
نیمه شب شاه شهیدان عطشان ز پدر
مادرش را طلبد گو که کجا رفته پدر
دوخته چشم به در زینب کبری همه دم
می سراید به لبش روضۂ مادر همه دم
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 19:47
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه