اين روايت كه رسيده به همه
نقل گرديده ز امالسلمه
گفت ديدم كه به هنگام وداع
با نبى دشمن او كرد نزاع
خواست احمد كند از حق تأييد
جانشينى على را تأكيد
لب چوتر كرد به تمجيد على
شد عيان كينه خصم ازلى
دست ديرين عداوت رو شد
مصطفى را، عدويش بد گو شد
تير كين در هدف جانش كرد
خسته از تهمت هذيانش كرد
بين حضار پر از همهمه شد
نگرانتر ز همه فاطمه شد
به عدو خرده گرفتند همه
اشك از ديده بسفتند همه
شد پيمبر چو مهياى جنان
آمد از مأذنه آواى اذان
راه ابليس به محراب افتاد
اولى، جاى پيمبر استاد
مصطفى خسته و بى تاب آمد
سر خود بسته به محراب آمد
دل پر غصه حيدر بگرفت
زير آغوش پيمبر بگرفت
با تب و تاب به محراب رسيد
خويش را تا سر سجاده كشيد
با چه حالى به نمازش پرداخت
كار را با مدد حيدر ساخت
بعد سجده چو به پا مىافتاد
لاجرم تكيه به حيدر مىداد
او كه در راه هدايت فرسود
پس از اتمام نمازش فرمود
دو امانت به شما بسپارم
بهرتان عترت و قرآن دارم
اين دو را خوب تمسك جوئيد
زين دو، تا حشر تبرك جوييد
چونكه برگشت پيمبر به حرم
سوخت چون شمع سراپا ز الم
گرد او اهل حرم جمع شدند
همه پروانه آن شمع شدند
شكوه چون فاطمه بر بابا كرد
پدر از مرحمتش نجوا كرد
دو سخن زير لب آنگاه، رسول...
گفت آهسته به زهراى بتول
گفت از هجرت و، زهرا گرييد
گفت از وصلت و زهرا خنديد
ساعت موت اباالقاسم شد
نوبت آه بنى هاشم شد
آه از اين موقف پر شيون و شين
سينه احمد و قلب حسنين
نور جبريل امين ظاهر شد
ملك الموت نبى حاضر شد
صبر كن اى ملك نيك سرشت
كه شده سينه او دشت بهشت
صبر كن اين دو عزيز اللهند
ناز پرورد رسول اللهند
اين دو مظلوم، گرفتار شوند
تير باران ستمكار شوند
اين يكى كشته به بطحا گردد
وان يكى كشته به صحرا گردد
اين يك از زهر جفا كشته شود
وآن به خون پيكرش آغشته شود
شاعر؟؟؟
- سه شنبه
- 19
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:14
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه