مصطفایی به صفای دو رخ و لعل تو آل
ابرو و خال سیاه تو هلال است و بلال
صورت بینی ِسیمین تو اشک نبی است
که رُخت گشته دو نیمه است ازو ماه مثال
طرف رویت به خط سبز بود لوح کلیم
که برو کرده یدالله رقم آیات جمال
نیست گنجایی مستقبل و ماضی ما را
مرکز همٌت ما نیست بجز نقطه و خال
شویم از اشک ِ نَدَم میل می از دل حاشا
کی به شورا به قناعت کنم از آب زلال
محتسب خُمّ و سبو می شکند رندی کو
کش کند ریش تًر از دُرد و تراشد به سفال
مَی به عشرت طلبان ده که بود جامی را
قدح از دیده پُر و دیده ز دل مالامال
منبع:بایگاه اشعار محمدی
- سه شنبه
- 19
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:27
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه