شمشیر ، دارا میان طواف
پهلوت
سنگا ، میان بشینن روی ابروت
این چه ، رسمیه که کوفیا دارن
نیزه ، شکسته ها رو میندازن روت
یه عده دارن
می رسن اینجا با شتاب
با تیغ و تیر و نیزه ها
می زننت برا ثواب
تنها نمی خوان
بندازن یه زخمی رو بدن تو
می خوان بردارن سهمی از تن تو
ثارالله اباعبدالله
داداش ، فدای اون پیرهن پارت
موندم ، چجوری شد تن تو غارت
کاشکی ، می شد که خاکت کنم اینجا
قبل از ، این که برم یه روز اسارت
پا می گذارید با
نامردی بر روی امام
جلو چشمای مادرش
کشتیدش بین ازدحام
در بین گودال
مادرش اومد با قد خمیده
بوسه زده به رگهای بریده
ثارالله اباعبدالله
- جمعه
- 23
- تیر
- 1402
- ساعت
- 0:22
- نوشته شده توسط
- شاهد
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه