هر زمانی روضه خوانی روضه خواند
گفت لایوم کیومک اشک در چشمی نماند
روضه ها تا کربلا رفتند در هر مجلسی
از حسین و از لب عطشان طفلانش بخواند
از تن مجروح،سر بر نی ،لب خشک ،خیزران
سوگ و ماتم از غمی جانسوز بر دلها نهاند
آ مد و داغ عظیم این مصیبت شعله زد
شعله های خیمه را آ ورد بر جانم نشاند
دست و پایم را درون غُلْ و زنجیر جای کرد
تازیانه ،پا برهنه، آ بله را روضه خواند
آ مد و جان ودلم را برد اندر قتلگاه
نیزه وشمشیروخنجر،اودگرروضه نخواند
- جمعه
- 23
- تیر
- 1402
- ساعت
- 0:41
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه