بابا بابا به گریه هام می خندند
بابا بابا راه رو به من می بندند
بابا بابا چی بگم از این مردم
زن و بچه ، پیر و جوان نامردند
بابا بابا کجا بودی چهل منزل
اهل حرم،عمه ها، همگی دربندند
بابا بابا چی بگم از کجا بگم
مردم شامی همه بی قیدو بندند
بابا بابا تو مجلس بزم شراب
من فهمیدندازاین جفا خرسندند
کودک شامی،طعنه میزند بابایی
اهل این دیار،اهل ظلم و گزندند
- جمعه
- 23
- تیر
- 1402
- ساعت
- 1:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه