با اينكه تو آهسته و آرام شمردى
پنهان نشدم اى پدر اين بار تو بردى
مانند دو شمعِ بهم آميخته از غم
با گريه مرا سخت در آغوش فشردى
دامان من از تيزى سر نيزه چه كم داشت؟
كين گونه سرت را به سر نيزه سپردى
اى لاله پژمرده افتاده بر اين خاك
پيداست از آن روز هنوز آب نخوردى
بايد كه مرا هم ببرى با خود اگر كه
قولى كه به من داده اى از ياد نبردى
كم بود، مرا فرصت پنهان شدن آرى...
با اينكه تو آهسته و آرام شمردى
یاسین قاسمی
- سه شنبه
- 10
- تیر
- 1404
- ساعت
- 13:29
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه