در شام غریبانم،با دیده ی گریانم(2)
-------------------------------
افتاده زمین قرص قمر ماه و ستاره
ابری شد و بارانی دلی که بیقراره
ای ماه دل آرایم
ای یوسف زهرایم
بر روی زمین خفتی
بدرود به جهان گفتی
»»»»»»»»»»»»»»»»»«»««»
در شام غریبانم،با دیده ی گریانم(2)
»»»»«««»«««««««««««««»»
آ تش به تن خیمه سیلی به رخ طفلان
دیدم همه دم اینجا طفلان همگی گریان
کو میر و علمدارم
کو سرور و سالارم
بر روی زمین دستت
دل گشته که پا بستت
»»»»»»»»«««««««««
در شام غریبانم،با دیده ی گریانم(2)
»»»»»»»»«««««««««
ای شمع شب تارم، از داغ تو من زارم
از دوری روی تو ،من بی کسم و کارم
ای دار و ندار من
ای فصل بهار من
آتش به گلستان زد
شعله به دل و جان زد
«««««««««««»»»»»»»
در شام غریبانم،با دیده ی گریانم(2)
«««««««««»»»»»»»»»»
شد شام غریبان و من روضه گرت هستم
با مادر خود امشب چون چشم ترت هستم
داغ غم ما افزون
گشته جگر ما خون
ای نیزه سوار من
ای همدم و یار من
««««««««««»»»»»»»»»»»
در شام غریبانم،با دیده ی گریانم(2)
- شنبه
- 24
- تیر
- 1402
- ساعت
- 16:29
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه