• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت فاطمه زهرا-قنفذ الهی خوش نبینی

3121
1

شعر شهادت فاطمه زهرا-قنفذ الهی خوش نبینی
از هر چه ظالم بوده تو ظالم ترینی (وای ـ ظالم ترینی)
از جمع ما بردی گلی را
شد کار بابایم دگر خانه نشینی (وای ـ خانه نشینی)
نفرین به تو کردی جفا بر هستِ مادر ـ هستِ مادر
با ضربه‌ای بردی رمق از دستِ مادر ـ دست مادر
پهلو شکسته مادر من ـ مادرِ من، مادرِ من (۲)
در کوچه‌ها کارم جنون شد
از ضربِ‌سیلی‌چشمِ مادرغرقِ‌خون‌شد (وای ـ غرقِ‌خون‌شد)
دست عدو از بس قوی بود
روپوش مادر از گلِ رویش برون شد ( وای ـ برون شد)
بهرِ کمک خود را به سویش می‌کشاندم ـ می‌کشاندم
پنهان ز بابا چادرش را می‌تکاندم ـ می‌تکاندم
پهلو شکسته مادر من ـ مادرِ من، مادرِ من (۲)
از شدت آن ضربِ سیلی
رخساره‌ی من هم پر از شور و شرر شد (وای ـ شرر شد)
اما بگویم از صدایش
گوش ملائک با صدایش جمله کر شد (وای ـ جمله کر شد)
وای من از آن کوچه‌ها و روی نیلی ـ روی نیلی
من هم زمین افتادم از آن ضربِ سیلی ـ ضربِ سیلی
پهلو شکسته مادر من ـ مادرِ من، مادرِ من (۲)

  • سه شنبه
  • 19
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران