• جمعه 2 آذر 03


شهادت حضرت رقیه(س) -(خورشیدِ من آمدی شبانه)

277

خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه

نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه

کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده وحشیانه

اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه

من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه

رفتم وسط شرابخواران
پر بسته، به زورِ تازیانه

” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ !
برخوردِ کسی مودبانه

در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه

هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه

من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه

افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه

هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمانه

از خاطر من نمیرود… نه …
آن ضربه ی چوب وحشیانه

سالم لب من ، لب تو زخمی؟ !
واللهِ که نیست عادلانه

دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بری ام پدر به خانه

دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شبانه

  • سه شنبه
  • 27
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران