شعر شهادت فاطمه زهرا-آن شب که اشکِ سرخِ ستاره روان گرفت
از هق هقِ فرشته گلوی زمان گرفت
در بیت الاحترامِ نبی زوجِ دخترش
دستی به آب و دستِ دگر آسمان گرفت
ناگه نشست بالِ علی بر حریمِ درد
آتش به یک اشاره دلِ کهکشان گرفت
وقتی کفن ارادهی احرامِ گل نمود
غم چنگِ خود به سلسلهی کودکان گرفت
پروانهها به شمع جوان بوسه میزدند
کاین لحظه قلبِ خالقِ کلِ جهان گرفت
تا جبرئیل شهپرِخود را به رخ کشید
پر را به گردِ کودکِ خود آن جوان گرفت
آمد ندا که کودک و مادر جدا شوند
این صحنه خون ز چشمِ همه عرشیان گرفت
بر دوش باغبان گلِ یاسی شکسته بود
تابوت قد کمان شده را قد کمان گرفت
فطرس اگر که سر به گریبان نهاد و سوخت
شاید شود زیارت قبرِ نهان گرفت
- سه شنبه
- 19
- دی
- 1391
- ساعت
- 14:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه