آنکه کند مستی دل اختیار
مستی دل می کشدش سوی یار
میکده مست است ز مینای دوست
بتکده سر می دهد آوای دوست
مستی می از لب شیرین ماست
جام میش ملت و آیین ماست
می که شود از قدحش جلوه گر
می زند آتش به همه خشک و تر
آتش عشقست مگو نار کین
آتش هستی دهِ آیین و دین
آتش سوزندهء اندیشه ها
آتش بر باد دهِ بیشه ها
نقش عدم بر همه دلها زند
از پی آن هستی جان می دهد
آتش میِ، زنده کند مرده را
جان بدهد قالب افسرده را
هر که زند جرعهء این می به لب
آتش حیرت شود از تاب و تب
ساقی آن، دست خدای ازل
ساقی آن، مظهر آن لم یزل
نیست در این میکده از شک و ریب
جام مِیَش از خُم الطاف غیب
ساقی آن، ساقی جام ولاست
مست ازل، جان نبی، مرتضاست
- یکشنبه
- 15
- مرداد
- 1402
- ساعت
- 13:12
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مختار وطن پرست
ارسال دیدگاه