در هر کسی که زدم نشد به مراد کام دلم روا
مگر ای شهنشه انس و جان تو کنی به درد دلم دوا
چه اسیر سلسلۀ محن چه دچار موج ظلام غم
بِوِلاءِ ذاتِک إِنْتَجى بضیاء وَجْهِک اهْتَدَى
گل اگر شکفته به گلستان به جز این نباشدش آرزو
که شمیم زلف تو بشنود مگر از روایح جانفزا
أَرَجَى جَنانُ مَنِ الَّذى هُوَ فِی صِفَاتِک مُنْکِرٌ
که نصیبه ای ز حنان حق رسدش به عرصه گه جزا
مگر از شمائم کوی تو نفسی شنیده سحرگهان
که چو سرخوشان شبانگهی بگرفته راه چمن صبا
همه در هوای اشارتی که کند قبول خدائیت
لِمَ مَا تَقُولُ أَنَا الَّذی هُوَ مُبْتَدى هُوَ مُنْتَهى
به حجاب موج خلاف حق شده بود تیره جهان همه
طَلَعَاتُ وَجْهُ وَجیهک فَمَحَتْ بِظُلُمْتِ وَالدُّجى
به جحیم جنّتیان اگر تو به اهل خویش رضا شوی
فَتَمیلُ شیعَتُکُم بِها مُتَسَرّعاً مُتَسِرّرا
دو نشانه است جهان تو را به فروغ چهره و جعد مو
بِغَداتِها و عَشیّها به عَشیها و غَداتِها
صفت جمال تو میکند شده هر که شیفتهء رخت
چه به مَسجد و چه به خانقه چه در آشکار و چه در خَفا
غم اشتیاق جمال تو زده شعله ها به نهاد ما
وَتَسیلُ دَمْعَة عَینِنَا مُتَداوماً مُتَوَالِیا
دل #عابد از ستم فلک به هراس بودی و درد و غم
بظِلالِ رَحْمَتُکُمْ أوَى وَ مِنَ النَّوائِب قَد نَجى
- یکشنبه
- 15
- مرداد
- 1402
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد عابد
ارسال دیدگاه