بسبک : دل بردی از من به یغما
چند وقتیه این دل من عقده داره توی سینه
صبر و قراری نداره کرده هوای مدینه
ماه غم فاطمیه از ره رسیده دوباره
از ماتم مامِ عصمت دلها گرفته شراره
یافاطمه عشق حیدر
از ناله و داغ زهرا عالم همه خون جگر شد
ازقلب پرخون زهراعرشوزمین نوحه گرشد
دیدی که آخرچهاشدگریان همه دیده هاشد
از ظلم و جور زمانه پرپر گل مصطفی شد
یافاطمه عشق حیدر
بانوی شهر مدینه با درد و غم خو گرفته
ازضربت درب و دیوار دستش به پهلوگرفته
از گریه و سوز زهرا اشک علی هم چکیده
بس کن تو ای نور دیده ای بانوی قد خمیده
یافاطمه عشق حیدر
حیدر کنارش نشسته زهرای او دیده بسته
سوسومزن فاطمه جان ای یارپهلوشکسته
بنگر غم و زاریِ من بی یاور و یاریِ من
بعداز تو من کس ندارم بنگر تو تنهایی من
یافاطمه عشق حیدر
بعداز عروج تو زهرا من زانوی غم گرفتم
درد غریبیِ خود را با چاه کوفه بگفتم
بشنو که یارم گرفتند عشقم بهارم گرفتند
با ضربت تازیانه دار و ندارم گرفتند
یافاطمه عشق حیدر
بنما نظر بر گدایت بار دگر کن عنایت
با مِهر خود مادرانه از ما تو بنما شفاعت
برما مدینه عطاکن ما را تو حاجت رواکن
از لطف خود سائلان را راهیِ کرببلا کن
یافاطمه عشق حیدر
- سه شنبه
- 17
- مرداد
- 1402
- ساعت
- 23:16
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی شاهمندی
ارسال دیدگاه