⬇️بند ۱
دلگیرم و تنها
کـاش تـو کنـارم بـودی بـابـایـی
یک لحظه حس کردم
تـو اومـدی و حـالــا ایـنـجـایـی
تو این دل صحرا
مـیتـرسـم و آروم نـمیـگـیـرم
بی تابـمو خـسته
از دوریه تو بابا میمیرم
میسوزه بابایی سـرم
آتیش گرفته پیکرم
واویلا
زجری که هـمراه منه
با خنده سیلی میـزنه
واویلا
واویلا... واویلا
⬇️بند ۲
از موج سنگین
این غـم نمـیـتونـم رهـا باشـم
من فکر نمیکردم
روزی بـیـاد از تـو جـدا بـاشم
دق میـکـنم اینـجـا
از مـاجـرای تـو دلــم خــونـه
رفتی برای من
چیـزی بـجـز غصـه نمـیمونـه
دیگـه نمیبـینه چشـام
بابا گرفته ایـن صدام
واویلا
داره منو میـده عذاب
بی تو شده حالم خراب
واویلا
واویلا... واویلا
⬇️ بند ۳
دلتنـگ تـو بـودم
تو اومـدی ایـنجـا کـنـار من
دیدی خودت بابا
خیـلی سیـاهـه روزگـار مـن
واسم بـگـو حـالــا
از موقعی که رفتی تو گودال
میگفت به من عمه
افتاده بوی رو زمین بی حال
خاکی شده موهای تو
بـارونـیـه چـشـمـای تو
واویلا
رو نیزه ها بوده سرت
داره میـمیره دخـتـرت
واویلا
واویلا... واویلا
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 16:14
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه