⬇️ بند ۱
نزار که تنها بمـونم یارم بـاش
حس بدی دارم و دلدارم باش
منو تو اوج غم هـمراهـی کـن
بلندشو از جاتو علمدارم باش
شـده پاره پاره مشـک تو
دارم از این غصه میمیرم
بدون تو جونی واسه من
نمونده حالا چه دلـگـیرم
شندیم وقتی صدات اومد
دلم یکباره شکسـت در هم
دیدم جسمت پرشده از تیر
دارم حالا میسوزم ازاین غم
علمدارم ای علمدارم
⬇️ بند ۲
چی اومده سرتو ماه خیمه
بلند شده دوباره آه خیمه
رو سرمون داره بلا میباره
دستمو ول نکن پناه خیمه
نشسته تیری توی چشـمات
دیگــه جـایــی رو نـمیـبینی
میخوای انگاری بگی چیزی
که تو سینت کرده سنـگینی
شدم شرمندت برادر جان
بــه رقـیـه قــول آب دادم
بارون تیـرو نـیزه میبـارید
حالا از روی مرکب افتادم
علمدارم ای علمدارم
⬇️ بند ۳
مـیکـشی پـاتـو روی خاکا ای وای
ببین که طوفان شده برپا ای وای
بعد زمـین خـوردن تـو مـیخـندن
نـمـونـده طــاقـتی خدایا ای وای
سر خونیت روی دستامه
نداری دـستی ابلـفـضلـم
باچـشـم گریـون دم آخـر
چـشاتو بســتی ابلفضلم
تا رفـتی تـو از کـنـار مـن
دلم از داغ تو ویرون شد
نـه تنـهـا عـباس دل مـنکه
دل دریا از غمت خون شد
علمدارم ای علمدارم
- یکشنبه
- 12
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 21:55
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه