⬇️ بند ۱
بابا جون من از این دردوغم خیلی دلگیرم
خیلی میترسم ازاین تنهایی دارم میمیرم
بابا این دشمن رحمی نداره
سیلی به صورت من زد
حالم بابایی اصلا خوب
نیست و گریه های من شد بی حد
بابا جون من بابایی بابا
⬇️ بند ۲
خیلی حرف دارم ای باباجونم تنهای تنهام
بابا جوری زد که نمیبینه دیگه این چشمام
تا وقتی اومد با خنده میزد
موهامو بابا کشیده
سنی ندارم از زور این غم
بابایی قدم خمیده
بابا جون من بابایی بابا
⬇️ بند ۳
بابای خوبم از ضرب سیلی میسوزه چشمام
خیلی درد دارم بسکه خار رفته توی این پاهام
بابا نبودی که تو ببینی
چجوری سیلی میخوردم
ای کاش میشد که تواین
خرابه بابا میمیردم
بابا جون من بابایی بابا
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 13:23
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه