ای نور خدا سرشـــته با آب و گِلَت
ای مـهر علـــی راز هویــدای دلت
این ذکر هزارساله ی مهدی توست
ای یاس نبی « بِــاَیِّ ذنـب قتلت؟ »
*****
تو فرد ترین وحیــده ی تاریخی
مستوره ترین ندیــده ی تاریخی
از تربت پنهان تـومعلوم شده است
مظلومه ترین شهیده ی تاریخی
*****
ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت
زهـرایـی و خــورشید غبـار قدمـت
کی گــفته که تـو حـرم نداری بانو؟
ای وسعت دلـهای شکسته ، حَرَمت
*****
گفــتم به گُـل لالــه چـه آموخــته ای ؟
در باغ ، تـو تنها گُل دلســوخـته ای !
رو کــرد به آن یـاسِ میــان آتــش ...
گفتا که تو چشمِ دل به آن دوخته ای ؟
*****
در مَـجد وشــرف یکّـه و تنــها هستی
در فخــر تـو بـس ، اُمّ ابــیــها هســتی
مریم که مقدس شده یک عیسی داشت
تو مــــــادر یـــازده مســیــحا هســتی
*****
ای کـــــاش نمی گفت رســـولِ والا
«لا اسئَـــلـکـم علــیـه اَجـــراً الّا...»
امّت به پیمــبرش عجب اجری داد!
کز آتش در، سوخت دل کرب و بلا
*****
ای شافعـه ی روز قیامــــت ، زهرا
محشر نشود جز به قیـــامت ، زهرا
دنبـال گــنه ، عفـــو خـدا می گــردد
گردست بری تو در شفاعت ، زهرا
*****
از آتش کین شعــــله بپا شد آنجا
از دامن گل غنــچه جدا شد آنجا
تقدیر چنین بود که ساداتِ جهان
یک ســوم نسـلـشان فدا شد آنجا
*****
منظومه ی عشق بی تو بی تاب شده
تصویر تو در کوچه ی دل قاب شده
ای یـــاس کبــودِ مرتـضی جــا دارد
مـولا اگــــر از خجـالـتت ، آب شـده
(شاعر : سید محسن سادات خلردی)
- پنج شنبه
- 21
- دی
- 1391
- ساعت
- 5:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه