• یکشنبه 4 آذر 03

 حسن لطفی

اشعار فاطمیه -( دیدی چگونه خانه‌ی من هم خراب شد )

979

اَسماء بریز آب که قلبم مذاب شد
این مرد از خجالتِ این چهره آب شد
اسماء بریز آب که آتش گرفته‌ام
دیدی چگونه خانه‌ی من هم خراب شد

من چند بار شُسته‌ام و هَم نیامده
خونت هنوز می‌چکد از زخمِ تازه‌ات
این سنگِ غسل شاهدِ پهلویِ سرخِ توست
ای خاک بر سرم چه کنم با جنازه‌ات

دریاب حالِ کودکانِ خودت را ببینشان
با گریه آستین سرِ دندان گرفته‌اند
حالا كه وقتِ بُردنِ تابوتِ مادر است
از من نشانِ خانه‌یِ سلمان گرفته‌اند

حالا عزایِ کندن قبرت گرفته‌ام
حالا برای بردنِ تابوت مانده‌ام
این جایِ تیغ کیست که بر بازویِ تو است
این نقشِ دستِ کیست که مبهوت مانده‌ام

آه ای غرورِ من پس از این وقتِ تسلیت
لبخندها به دیدنِ یارِ تو می‌رسند
برخیز ذوالفقارِ نبردِ مرا ببند
فردا برایِ نبشِ مزارِ تو می‌رسند

باید که چند قبر برایت درست کرد
باید مرا به جای تو در قبر جا دهند
دست پدر رسید تو را گیرَد از علی
شاید که زخم آتش در را شفا دهند

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران