? بند ۱
موجی از غمی بزرگ عالمو فرا گرفت
وای از این حادثه آقامون شده شهید
بی کس و بی یاور با نگاهی خسته
مثل یک پرستو از قفس پر کشید
بوی غریبی پیچیده اینجا
از چشمای من میباره بارون
آقا سر تو چی داره میاد
حالت خرابه افتادی بی جون
داری میکشی با سختی نفس
آقا غم تو تو دلهای همس
داری میری از دنیا آقاجون
از چشمای من جاری شده خون
(آقای غریب)
? بند ۲
شعله میکشه باز تو دلم غم تو
پر زدی و رفتی با پر شکسته
انقدی که آقا تو عذاب کشیدی
معلومه که هستی از زمونه خسته
دارم اشک میریزم واسه تو مولا
این نگاه خوبت از سرم زیاده
عاشقت شدم من بی خیال که دنیا
واسه من مهم نیس دل زدم به جاده
دستت رو بکش آقا رو سرم
کی میشه بیام پابوسی حرم
یه سائلمو دور و برتم
حرفم اینه که من نوکرتم
(آقای غریب)
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 14:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه