پیمبر غم کشیده ی شهر رنج و محنت چشاش و می بنده و از غم دیگه میشه راحت
قدر همه پیمبرا بوده غمهاش از دوست و دشمن کشیده قلب تنهاش
«تبت یدی ابی لهب» ذکر لبهاش
امون امون امون امون ای دل ای دل
برای یار وفادارش ای خدا دلتنگه رو پیشونی آقا هنوز جای تکه سنگه
مبهوت صبر این نبی پیغمبرها خیلی بلا کشیده از این کافرها
چقدر می ریختن رو سرش خاکسترها
امون امون امون امون ای دل ای دل
با اینکه سابقه نداشته تو بین خلقت داره عزراییل از این آقا میگیره رخصت
در خونش رو می کوبه با احترام به اهل این خونه میده دائم سلام
وای از روزی که بشه کوچه پر ازدحام
امون امون امون امون ای دل ای دل
دلم می سوزه ز رفتار ناسپاس مردم میدن اجر و مزد پیغمبر با چوب و هیزم
بانوی اهل جنت و دادن آزار به پشت خونه جمع شدن جمع اشرار
یاس علی مونده میون درب و دیوار
امون امون امون امون ای دل ای دل
شاعر : رضا تاجیک
- پنج شنبه
- 21
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:29
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه