بند ۱
هوا ابری شد داره میباره
بی بی جان زینب شده آواره
با سوز سینه با گریه وآه
منودریاب ای ابا عبد الله
غم من که امروز و فردا نیست
غم من اینه چرا سقا نیست
اگه عباس بود نمیذاشت اصلا
کسی چشماش باشه دنبال من
بی بی جان لبیک مدد یا زینب
◀️بند ۲
تا وقتی دشمن سریع دورت کرد
شدم دلواپس بیا و برگرد
پیچیده تو دشت صدای آهم
نزارم تنها ای تکیه گاهم
میمونم من چشم به راهت عباسم
نزاری پا تو روی احساسم
بکش شمشیرتو روی دشمن
نشه نزدیک تا بیاد سمت من
بی بی جان لبیک مدد یا زینب
◀️بند ۳
به پا شد طوفان چرا نشستی
دیدم روی خاکا افتاد دستی
سرم رو روی پاهام میزارم
ببین ای عباس چقدر درد دارم
رفتی پیش زینبت نموندی
پرو بالم رو عجیب سوزوندی
میدونی ای عباس من بعدا
میان بی رحماسروقت من
بی بی جان لبیک مدد یا زینب(س)
- چهارشنبه
- 15
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 17:53
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه