بند ۱
نیا به کوفه اینجا همه نامردن
نیابه کوفه دل منو خون کردن
نیابه کوفه حرفی که زدن دروغه
بازارتیغ و تیرونیزه هاشون شلوغه
کاش میتونستم نامه بدم بگم نیا
مردم این شهر آقا وفا ندارن
یکشبه اینجا پشت منو خالی کردن
فهمیدم آخر که مردماش چکارن
با اشک چشام میخونم
واسه تو دل نگرونم
_____________________________
بند ۲
با حرفاشون آقا دلمو شکستن
با لب تشنه دستای منومیبستن
دل بیقرارم واسه تو آقای غریب
پران تواین شهر آقا آدمای نانجیب
کاشکی که دستم میشکستوواست نمینوشتم
حرفایی ازتو میزدن و خودم شنیدم
ازتیغ و تیرو نیزه و نعل تازه گفتن
واسه غریبیت خیلی آقا عذاب کشیدم
آقا مثل برگ خزونم
واسه تو دل نگرونم
______________________________
بند ۳
دارم میرم با اشک و آه و ناله
دل نگرونم خیلی واسه سه ساله
دارالعماره مقصد آخر منه
حسین زهرا دلم واست شور میزنه
میایی یک روز که سرازتنت جدا میشه
میبینه زینب که تو سواری رو نیزه ها
با نعل تازه میان به روی پیکرت
خواهرت آقا دیگه ازت میشه جدا
میخونم با قلب خزونم
واسه تو دل نگرونم
- چهارشنبه
- 15
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 20:41
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه