باز یه گدایی اومده درخونت رو میزنه
جایی نمیرم اینجا خونه ی امید منه
خسته و دلشکستم و بی کس وتنهااومدم
از همه کس بریدم و فقط به اینجا اومدم
حالم خرابه هواتو کردم
نگاهی کن ببین چقد پر غمو دردم
قربون اون صحن و سرات
جونم فدای زائرات
معلومه از حال بدم
این دل من تنگه برات
انگاری اومدم بهشت پاتوی صحنت میزارم
ای بانوی کریم من با تو چیزی کم ندارم
بین همه نوکراتون بی آبرو ترین منم
خدا کنه که پیش توباشم به وقت مردنم
دل نگرونم مثل خزونم
بده اجازه من غلام تو بمونم
بارونیه چشای من
گرفته بازصدای من
فقط همینه خواهشم
دعا کنی برای من
- چهارشنبه
- 15
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 22:32
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید آقاجانی
ارسال دیدگاه