بند اول
رفتی و از حالم خبر نداشتی تو
دخترت تنها چرا گذاشتی تو
دختر تو بابا دلش ترک خورده
نمیدونم دیدی چطور کتک خورده
چطور بگم کوفه شام بردن
چطور بگم تو ازدحام بردن
چطور بگم جلو چشای سقا
چطور بگم بزم حرام بردن
من الذی ایتمنی یا اباعبدلله
بند دوم
کجا رخت مثل صورت من سرده
نگم برات بابا خیلی سرم درده
چرا سرت بابا اینجوری سنگ خورده
مثل موهات موهام تو کوچه چنگ خورده
چیکار کنم سرت رو نیزه بابا
چیکار کنم موهام میرزه بابا
چیکار کنم عمه دلش میلرزه
چیکار کنم حرف کنیز بابا
من الذی ایتمنی یا اباعبدلله(ع)
- پنج شنبه
- 30
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 18:54
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی محسن پور جهانگیر
ارسال دیدگاه