بند اول ؛
زندگیمو رنگ غم گرفته
خیلی از زمونه دلم گرفته
من خبر دارم چرا فاطمه
مدتیه روشو ازم گرفته
ای وای ای وای ای وای
دست مرد جنگی صورت زن بی پناه من
پای مرد نامرد جسم این زن پا به ماه من
تازیانه هاو پیکر زن بی گناه من
واویلا
منو ببخش عزیزم
مقتل تو خونمون شد
پشت در قدت کمون شد
پیکر تو غرق خون شد
بند دوم ؛
دعام اینه که کسی تو دنیا
مثل من غریب نمونه تنها
یار بی کسیشو هم بگیرن
بعدش اون بمونه و سیل غهما
ای وای ای وای ای وای
قاتل من اینه قاتل تو میپرسه حالتو
خندیده به حالم همون که شکسته بالتو
طعنه زد نباید میومد زنت دنبال تو
واویلا
نمیره یادم ای وای
اینایی که جلو من هستن
درب خونمو شکستن
کاشکی چشمامو میبستن
- سه شنبه
- 4
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی محسن پور جهانگیر
ارسال دیدگاه