بند اول؛
از خیمه زده بیرون احلی من العسل شه
انگار حسن اومده تا فاتح جمل شه
دل میبره
رجزی که مدام روی لب هاشه
دل میبره
آخه خون علی توی رگ هاشه
دل میبره
توی معرکه عین خود باباشه
ان ابن الحسن ان ابن علی
ای ازرق بیا اگر که یلی
که خرجت کنم تیغ صیقلی
یا قاسم کریم ابن کریم
بند دوم ؛
ان تنکرونی میگه لشکری رو حریفه
توی گور داره میلرزه بدن اون ضعیفه
سر میزنه
اونی که بی زره اومده میدون
سر میزنه
دشمن از ضربات و نگاش حیرون
سر میزنه
یه جوری که حسین میگه بهش ای جون
خدای جنم خدای غضب
میخونه منم یه حیدر نسب
با حمله اش میره یه لشکر عقب
- سه شنبه
- 4
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی محسن پور جهانگیر
ارسال دیدگاه