بند اول ؛
فقط خدا میدونه چجوری رسیدم
وقتی که ادرک اخایِ تورو شنیدم
نمیدونی من حالم چی بودوقتی رو خاکا دستتو دیدم
نبینم رو زمین افتاده باشی پشت پناهم
تو بری کی دیگه برام میمونه همه سپاهم ؟
چقدر سخته که بینِ هلهله گرفتارم
میشنوی دارن میگن تمومِ دیگه کارم؟
بند دوم ؛
دم در خیمه بچه ها ببین نشستن
به امید آبیکه میخوای بیاری هستن
چجوری برم بگم فرق تو با عمود آهن
زدن شکستن
نگو که بریدن دستت قبل از زمین افتادن
بهاونیکهزده چشمتو داداش صله میدادن
باید زود برم اما یه بغض توی سینه ام
از تو قد و بالات این چیه که میبینم ؟
بند سوم ؛
پاشو بگو حالا من چیکار کنم غمم رو
به دست کی بسپارم اهل حرم رو
مراقب دخترام کیه وقتی رو نیزه زدن سرم رو
دیگه اهل حرم میشن مهیا برای جسارت
باورش میدونم سخته که زیبنب کجاو اسارت
خدا میدونه خیلی غصه میخوره امشب
پس بیا بگیم با هم امون از دل زینب
- سه شنبه
- 4
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:50
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی محسن پور جهانگیر
ارسال دیدگاه