یاعلی گفتم و هی عشق به بار آوردم
دل وامانده خود را به قرار آوردم
تا شدم مست علی ، مست علی ، فهمیدم
که چها بر سر این جان خمار آوردم
آمدم تا که ببازم به درش هستی را
جان خود را وسط بزم قمار آوردم
اُشهِدُالله ، علی هست ولی اللهم
شاعرانه غزلم را به شعار آوردم
این علی دوستی ام ارث پدرها بوده
سند مستند از ایل و تبار آوردم
میثمش نیستم و مست از او میخوانم
نام او را به سر منبر دار آوردم
بردن نام دل آرای علی هو دارد
پس قوافی غزل را به هوار آوردم
ذکر یافاطمه با ذکر علی می خوانم
به زمستان دلم فصل بهار آوردم
آنقدر خونْ به دل از هجر نجف هستم که...
دل نگو کاسه ی صد دانه انار آوردم
از نجف تا حرم کرب و بلا حیرانم
روضه را هم وسط مقتل یار آوردم
اربعین زینب غمدیده رسید و می گفت:
از سفر قد خم و دیده ی تار آوردم
از دل آنهمه رنج و کتک و مردمِ بد
لاله ی زخمیِ از طعنه ی خار آوردم
- سه شنبه
- 18
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:17
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه