دیشب از نادعلی شعر تبسم می کرد
صحبت از حیدر و از حقِّ تقدم می کرد
مستِ ساقی شدم و لیک نمانده یادم
باده در ساغر من دفعه ی چندم می کرد
ذکر یا حیدر و یا حیدر و یا حیدر بود
بر سر شاخه قناری که ترنم می کرد
وسط معرکه در اوج غضب رأفت داشت
ذولفقارش به عدو نیز ترحم می کرد
هر ملک وقت تشرف به حضور حیدر
دست و پا محضر مولای زمان گم می کرد
شب معراج ، خدا هم به بیان حیدر
با پیمبر وسط عرش تکلم می کرد
رشک صدها ملک و عالم و آدم می شد
هر که در محضر آن شاه تَعَلُّم می کرد
لب به گندم که نزد ، نان جویی قوتش بود
وَ چه خونی بدل دانه ی گندم می کرد
همه ی راحتی و وصله ی کفش خود را
وقف آسایش و آرامش مردم می کرد
کنج ایوان نجف فکر رضایش بودم
قبله را مایل آن قبله ی هشتم می کرد
دل ما کاش که با ذکر سلامی سویش ...
مستی از نور جوابِ : (وَ علیکم ...) می کرد
دیشب از شهر نجف ، کرب و بلا می رفتم
دل بیچاره ی من باز تَوَهُّم می کرد
بفدای غم جانسوز حسین بن علی
روضه را شاعر دلخسته تجسم می کرد
چه گذشت است به ارباب دو عالم تا دید
طفلِ عطشانِ گلو پاره تبسُّم می کرد
- سه شنبه
- 18
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:34
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه