حسودا رسیدن
منو از تو خونه کشیدن
شبونه چه سخته
به دنبال مرکب دویدن
نفسهام بریده
شد اشکم چکیده
بیاد علی و
برا مادر قد خمیده
افتادم از پا ، خدایا
روی لبم آه ، وا امّاه
بازم آتیش و دود
خونه م سوخت تو آتیش نمرود
تداعی شد انگار
حرم طعمه ی شعله ها بود
دیدم کربلا رو
همه ماجرا رو
تو آتیش می دیدم
یه لشگر میزد بچه ها رو
می سوخت باگریه ، رقیه
میگفت(بابا) پرم سوخت، سرم سوخت
شدم پیر روضه
شدم من زمین گیر روضه
چشام تار تاره
که این باشه تاثیر روضه
می رم از مدینه
دل من حزینه
لبم روضه خونه
چشام فتلگاهُ می بینه
شمر روی سینه، می شینه
خنجر کشید و ... ، برید و...
- سه شنبه
- 18
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:52
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه