یابن الشبیب
گریه کن از غم و غربت حسین
یابن الشبیب
که شدش شکسته حرمت حسین
یابن الشبیب
تشنه لب سر از تنش بریده شد
یابن الشبیب
زیر نعل ها بدنش کشیده شد
هر چی بود دور و برش غارت رفت
عبا و انگشترش غارت رفت
روی نیزه ها سرش غارت رفت
روسریه دخترش غارت رفت
امون ای اوای امون از غربت
یابن الشبیب
جدم و تو کربلا سر بریدن
یابن الشبیب
تنش و به روی خاکا کشیدن
یابن الشبیب
زینت دوش نبی کفن نداشت
یابن الشبیب
یه جای سالمی در بدن نداشت
پاره شد پیروهنه جده من
روی خاک موند بدنه جده من
پر خون شد دهنه جده من
بوریا شد کفنه جده من
امون ای وای امون از غربت
یابن الشبیب
خنجر کندو به حنجرش کشید
یابن الشبیب
سرش و از پشت گردن می برید
یابن الشبیب
عمه مو با تازیونه ها زدن
یابن الشبیب
عمه مو میونه کوچه ها زدن
زینب با غم برادر موندش
زینب با یک تنه بی سر موندش
زینب با یه دشت پر پر موندش
زینب با غارت معجر موندش
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1402
- ساعت
- 16:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا نصابی
ارسال دیدگاه