کنار بسترت پدر
احیا می گیرم تا سحر
می خونم قران کناره
بسترت با چشمای تر
این چشمای بی رمق و
وا کن بر روی فاطمه
مثل قدیم بوسه بزن
بازم بر روی فاطمه
کاشکی به جای تو زهرا. بمیره ای بابا
بری تو زهرا می مونه بی یاور و تنها
دخترم گریه های. تو
پشت مرا می شکند
بمیرم که پهلوی تو
با ضربه پا می شکند
بعد از من می شه فاطمه
بی یارو بی پناه علی
می گه حرفای دلش و
با سینه ی یه چاه علی
حرمته شیر خدارو نگه نمی دارن
با دسته بسته علی و. تو کوچه میارن
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1402
- ساعت
- 16:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا نصابی
ارسال دیدگاه