کم دیده بودم لحظه های اینچنینی
چشمان خیسش غرق دیدار حرم بود
در خانه پشت جعبه جادو نشسته
اما دلش در بین زوار حرم بود
همچون کبوتر عاشق گلدسته ها و...
روی لبش تمجید معمار حرم بود
بید دلش کم لرزه بود و با تحمل
این لرزش و این گریه آثار حرم بود
روی دلش گویی غم عالم نشسته
روی دلش انگار ، آوار حرم بود
جسمش درون خانه و روحش گمانم
چون سائلی در کنج دیوار حرم بود
تجویز دکتر بهر قلبش بی اثر بود
چون که دلش دربند و بیمار حرم بود
از بچگی در یاد دارم که همیشه
او در دلش دائم عزادار حرم بود
در مشکلات و هر گرفتاری لبانش
مشغول ذکر یا علمدار حرم بود
با ذکر این روضه همیشه گریه میکرد
روی زمین دست سپه دار حرم بود
شمشیر بر سر تیر بر مشک و دوچشمش
از بس خجالت داشت خونبار حرم بود
جسمش کنار نهر علقم ماند و راسش
بر روی نیزه بین نیزار حرم بود
- شنبه
- 22
- مهر
- 1402
- ساعت
- 23:39
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی سراوانی گرگانی
ارسال دیدگاه