با شکوه و صلابت،با جلال و ابهت
میرود سمت میدان،میخروشد چو طوفان
کوه مردی و غیرت
نسیم تنش عطر سحر،جمال زیبایش چو قمر
دخیل دست خدایی اش،شده قبضه ی تیغ دوسر
در رگش، خون علی بن ابیطالب است
بر عدو، دست یداللهی او غالب است
وقت رزم، ان یکاد،ورد زبان ام المصائب است
یاقمرالعشیره،جانم ابالفضل
###
تا که پا در رکاب است،عرصه یوم الحساب است
قدرت بازوانش،گره ابروانش آیه های عذاب است
خم ابرویش وقت غضب،تداعی گر شاه عرب
به وقت نهیب و رجزش،رَوَد لشکری رو به عقب
میمنه، پر شده از طنین تکبیر او
میسره، به گوشه چشمی شده تسخیر او
دین حق، زنده شد، با مدد دست علمگیر او
یاقمرالعشیره، جانم ابالفضل
###
در دلش انقلاب است، صحن چشمش پرآب است
آبرو را به دندان، گرفته بین میدان فکر طفل رباب است
دو گلدسته اش به روی خاک،شده مات مشک سینه چاک
خیمه شده ماتمکده از،نالۀ اخا ادرک اخاک
علقمه، شاهد ایثار و فداکاری است
گرچه دست ندارد و زخم سرش کاری است
لشکر از غیرت و هیبت چشمان او فراری است
یاقمرالعشیره،جانم ابالفضل(ع)
- یکشنبه
- 23
- مهر
- 1402
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی سراوانی گرگانی
ارسال دیدگاه