الهی هیچ پرنده ای/ نیفته از پروبال
الهی که بال وپرش/ نشه یه روزی پامال
الهی زندونی نشه/توی دله سیاه چال
پرنده هم توی قفس بیفته
بهش رسیدگی میشه مرتب
دلا بسوزه واسه آقایی که
نشنیده جز زخم زبون روز وشب
روزاش باروزه شب میشه
شب هاش اسیر تب میشه
پاهاش دیگه پر از زخمه
داره شبیه زینب میشه
ای وای از اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
بند دوم
هجوم تازیانه ها/وقتی میشه نفسگیر
غم غریبیو صداش/که میکشه به تصویر
برای حالش میسوزه/ دل سیاه زنجیر
از بدن یوسف زهرا فقط
دوتیکه پوست و استخون گذاشتن
برای تازه کردن داغ یاس
زخمه رو پهلوشو نشون گذاشتن
آقا شهید و مسمومه
آقا غریب و مظلومه
از رو ضعیفی جسمش
تموم سختیاش معلومه
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
بند سوم
شبیه جدش رو تنش/ جای لگد زیاده
خدا میدونه عمق این/ زخما چقد زیاده
برای ثبت غربتش/حرف و سند زیاده
با اینکه جای سالمی نداره
ولی سری روی بدن داره که
پیکرش رو تخته پاره بردن
در عوضش غسل و کفن داره که
داد از غروب عاشورا
وای از هجوم نامردا
جسمی که بی کفن مونده
سه روز رو خاک گرم صحرا
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
- یکشنبه
- 23
- مهر
- 1402
- ساعت
- 15:47
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی سراوانی گرگانی
ارسال دیدگاه