• سه شنبه 15 آبان 03


شعر شهادت موسی ابن جعفر(موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني

2330

موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني
راهي براي رد شدن قوم، وا كني
زنجير هاي زير گلويت مزاحم اند
فرصت نمي دهند خودت را دعا كني
در يك بدن بجاي همه درد مي كشي
مي خواستي تمام خودت را فدا كني
وقت اذان مغرب اين تازيانه هاست
وقتش رسيده است كه افطار وا كني
مثل علي عروج نمازت امان نداد
فكري به حال فاصله ي ساق پا كني
عيسي مسيح من به صليبت كشيده‌اند
اينگونه بهتر است خدا را صدا كني
حالا ميان قحطي تابوت هاي شهر
بايد به تخته هاي دري اكتفا كني
سروده ي علي اكبر لطيفيان
سالها كنج قفس تنها و بي غمخوار بودم
لحظه ها را مي شمردم در غم ديدار بودم
هر سحر با ضربه ي سيلي نمودم روزه آغاز
زير آماج لگد در لحظه ي افطار بودم
گرچه زندانبان مرا ميزد به نامردي وليكن
من براي عفو او در ذكر يا غفار بودم
من زكيه سيرتم زهرا تبارم زينبي ام
گاه ياد شام وگه ياد در وديوار بودم
چونكه مي بردند نامردان به سوي چارميخم
ياد بند گردن مولا وآن مسمار بودم
چونكه مي افتاد دنداني ز من از دست سنگيني
ياد چوب خيزران و كوفه بدكار بودم
فاصله افتاده بين استخوانهاي نحيفم
ياد غمهاي سه ساله بسكه در آزار بودم
تا كه مي خنديد دشمن بر شكسته حرمتم
ياد سر گرداني زينب سر ِ بازار بودم
شاعر:محمود زولیده

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 8:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران