امروز هم آن مردِ بیهمتا نیامد
آقاترین آقای این دنیا نیامد
دلشوره دارم، دلبر زهرا نیامد
دلواپسِ او هستم آمد یا نیامد؟
مجنونم و کوچه به کوچه در پیِ او
گشتم تمامِ شهر را، لیلا نیامد
خانه به خانه از همه پرسیدم امروز
یک سیدِ نورانی اینجاها نیامد؟
هر صبحِ جمعه در پی دیدارِ رویَش
خواندم دعای عهد را اما نیامد
ای کاش میآمد عزیز ما ولی حیف
این جمعه هم رفت و عزیز ما نیامد
من مطمئنم رهبر خوبان میآید
یک جمعهای آن مرد در باران میآید
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:57
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه