تا ابد سایهی سرم هستی
ای که از عالَمی سری بانو
دست ما را رها نخواهی کرد
شافع روز محشری بانو
وقت شبزندهداریات دیدند
آسمان غرق استجابت شد
با قنوتی که نیمهشب خواندی
پای سجادهات قیامت شد
چشمهی پاک معرفت هستی
دست تو بوسهگاه دریاهاست
دختری مثل تو در این عالَم
آبروی تمام باباهاست
هرکجا میشد از کراماتت
روز و شب گفتهام ولی بس نیست
مدح معصومه کار معصوم است
شرح این قصه کار هرکس نیست
فاطمه، طاهره، محدثهای
مثل زهرائی و کرَم داری
حَرَمت بوی فاطمه دارد
چقدَر خوب شد حرم داری
هر زمان رو به گنبدت باشم
سینهام غرق نور خواهد شد
با همان ذکر السلام علیک
کار من جفتوجور خواهد شد
بیپناهم، پناه میخواهم
حَرَمت سرپناه ایران است
آیهی رحمت خداوندی
قُم محل نزول قرآن است
آینه پیش آینه یعنی:
تو همآغوش دلبرت باشی
آمدی در کویر تفدیده
تا کنار برادرت باشی
آسمان هم به پیشواز آمد
ناگهان در زمین تلاطم شد
شهر قُم پُر شد از مُحبینت
ناقهات قبلهگاه مردم شد
اهل این سرزمین خداراشکر
غیر از عشق علی نمیجویند
مردم قُم، مُرید زهرایند
کمتر از گل به تو نمیگویند
هیچکس در میان این مردم
طعنه بر غیرتت نخواهد زد
یا کسی در عبور از آن کوچه
سنگ بر صورتت نخواهد زد
هرگز اینجا نگاه نامحرم
به دو چشم ترت نمیافتد
زینبِ حضرتِ رضا، اینجا
چادرت از سرت نمیافتد
- دوشنبه
- 24
- مهر
- 1402
- ساعت
- 20:2
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه