• دوشنبه 3 دی 03

 رضا تاجیک

شهادت امام حسن مجتبی(ع) -(ما کویریم همه تشنه ی باران حسن)

210

ما کویریم همه تشنه ی باران حسن
سربلندیم همه دست به دامان حسن 
باز جمعیم سر سفره ی احسان حسن 
همه گفتند به ما سوخته جانان حسن 
آتش عشق حسن سوخته جانم را شکر
هرچه دادند و ندادند همانم را شکر

قطره بودیم ولی راه به دریا دادند
دل ما را به سرای کرمش جا دادند 
به سوی دامن او دست تمنا دادند 
تا که گفتیم حسن حاجتمان را دادند 
نظر رحمتشان بر دل ما تابیده 
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده

دست و دلبازترین رهبر عالم حسن است 
گفته احمد که: فقط عقلِ مجسّم حسن است
مثل حیدر علی و عالی و  اعلم حسن است
وارث هیبت پیغمبر اکرم حسن است
روح رحمان و رحیم است؛ حسن روح سخاست
عاشق نام حسن باش که محبوب خداست

به گداییش پی اهل نظر باید رفت 
خبر اینجاست به دنبال خبر باید رفت 
سمت فرزند "تَجَلّی‌ٰ وَ ظ‌َهَر" باید رفت 
هرکجا پرچم او هست به سر باید رفت
دل به این اسم فقط میل تقرب دارد 
مادرش نیز به این اسم تعصب دارد 

کاش فیضی ز فیوضات غمش می بردیم
روز و شب دست به سوی علمش می بردیم
کاش راهی سوی بیت الکرمش می بردیم 
دسته ی سینه زنی در حرمش می بردیم 
حیف خالیست حرم؛ حیف حرم بی نور است 
دستمان از حرم خاکی آقا دور است  

چه کسی گفته که آقای کرم بی حرم است
قبر او گرچه پر از خاک ولی محترم است
بی مضیف است ولی مظهر دارالنعم است 
آسمان سقف رواق شه لطف و کرم است
دورتادور بقیعش به خدا زنجیر است 
معنی اش این شده اینجا حرم یک شیر است

او چهل سال به صبری حسنی محکوم است
مثل باباش علی خسته دل و مظلوم است
غربتش از اثر خون لبش معلوم است 
آه! من با که بگویم که چه سان مسموم است
آتش افتاده به جانش لب او عطشان است 
پیکرش سبز شده خواهر او حیران است

زهر بی رحم به جان جگرش افتاده 
یاد مادر به دل شعله ورش افتاده 
یاد آن خانه و آن میخ درش افتاده 
مادری روی زمین با پسرش افتاده
میخ در روضه ی پر دردسر انشا می کرد 
فاطمه سوخت و یک شهر تماشا می کرد 

آخر روضه گریزش شده تنها کوچه 
چقدر باز شده بغض حسن با کوچه
آخرش قاتل او زهر شده یا کوچه ؟
زهر آتش زده جان حسن؛ اما کوچه ...
مثل یک آه شده؛ راه گلویش بسته
موسپید است چهل سال غریب و خسته

بی حیا آمد و راه گذر فاطمه بست
بی هوا زد به خدامادر ما را آن پست  
صورتی خورد به دیوار و غروری که شکست
مادری خورد زمین....کودکی از غصه نشست
با سر افتاد زمین؛ آه! سرش تیر کشید
ضربه ای خورد به پهلو؛ کمرش تیر کشید

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 13:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران