اینجا کجاست عمه چرا از صب معطلیم ؟
چی منتظر ماست که اینجوری خب معطلیم ؟
زنجیرای دور دست بابام برام عذابه
من شنیدم عمه یکی میگفت از یه خرابه !
چه خبره ریسه بندون شده
چرا همه روی بام اومدن ؟
اگه اومدن به پیشوازمون
چرا تازیانمون میزدن ؟
عمه / اینا کیَن دور و برمون
آتیش / چرا از آسمون میباره ؟
عمه / داره محمدت میمیره
ای داد / وسط بازار ، همه دنیا ، روی سرمون آواره
عمه دیگه دارم میمیرم از این دلواپسیم
بازار چه شلوغه، چرا به تهش نمیرسیم ؟
نامسلمونن؛ بدترن از اون کوفیای پست
ما رو میبرن تووی کوچه ها با صدای دست
خدا اشک چشمامونو ببین
چرا غمامون تمومی نداره؟
جدا همه ی این مصیبتا
داره سنگ از آسمون میباره
عمه / اشکاشو رو نیزه ببین
عمه/ چشم ترِ عمو رو ببین
عمه / رقیه جونی نداره
عمه / آبله های ، کف پا و ، سوختگی مو رو ببین
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 13:48
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
داود قاضی
ارسال دیدگاه