دیگه تموم شد
قصه ی روزای مدینه
حالا تو رو خاکی داداش - شکسته سینه
دیدم خدا
که میزد به پیکر تو با عصا
چطوری بُرید با خنده بی حیا
رو پای مادر سرت رو از قفا
دیدم خدا
یازده ضربه / انگار به قلبم خورد
تکبیرش / چی به سرم آورد ۲
داداش حسین ۴
میون گودال
چه انتقام خیبری بود
چه تیرا و چه نیزه و - چه خنجری بود!
قدّم خمید
سه ساعت از تو که دس نمی کشید
دونه دونه رگهاتو که می برید
ناله ی این زن و بچه رو ندید
قدّم خمید
پامال اسب / دوخته شدی رو خاک
ای وای از / این بدن صد چاک ۲
داداش حسین ۴
شده چه سیراب
کربلا از خون تو، عطشان!
سید عالمین شدی - سید عریان
چه غارتی!
چه غروب سخت و پر حرارتی
خیمه و کعب نی و اسارتی
تن بی جونت و ... چه جسارتی
چه غارتی
رفته کوفه / پیش سرت مادر
من اینجا / پیش تن بی سر ۲
داداش حسین ۴
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 15:3
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
احسان جاودان
ارسال دیدگاه