چه تکریمی نموده شهر شام از باب حاجاتش
سه روزی مانده این حوریه پشت باب ساعاتش
سر بازار نُه ساعت سر پا ایستاده او
کسی که نُه فلک بنشسته بر خوان کراماتش
همای منزلت بود و خرابه منزل او شد
همان که شد بهشت آبادی کنج خراباتش
همان که مریم از نور رخش انجیل میخواند
که بوده پردهدار محملش در راه شاماتش
به جای گل نثار مقدمش خار مغیلان شد
چه استقبال گرمی کرد از او خاکستر و آتش
برای صورت حوریه برگ گل ضرر دارد
چرا پس ضربه سیلی نمیکرده مراعاتش؟!
کشیده آه را در بند خود زنجیری از آهن
اسیر سلسله هستند در این شهر ساداتش
نشسته سر به دامانی که عطر فاطمه دارد
سر زخمی "مصباح الهدی" در بین مشکاتش
تمام دردها را برد از یادش سر بابا
چگونه یک طبق زخم است مرهم بر جراحاتش؟!
هزار و نهصد و پنجاه تا زخم است بر جسمش
هزار و نهصد و پنجاه دفعه شد مواساتش
به فکر انتقام از چوب بود و بر لبش می زد
ببین پر کرده عالم را نوای یالثاراتش
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 10:26
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه